نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه آزاد اسلامی استان مازندران | حجت الاسلام قرائتی
سورهی عنکبوت ۶۹ آیه دارد، و مشهور در میان مفسران این است که تمام این سوره در مکه نازل شده است؛ چرا که محتواى آن هماهنگ با محتواى سورههاى مکى است که در آن سخن از مبدأ و معاد؛ قیام انبیاى بزرگ پیشین و مبارزه آنها با مشرکان و بتپرستان جبار و ستمگر و پیروزى آنها و نابودى این گروه ظالم است.
نامگذارى این سوره به «عنکبوت» از آیه ۴۱ آن گرفته شده است. در آن آیه بت پرستان را که تکیه بر غیر خدا مىکنند، تشبیه به عنکبوت مىکند که تکیهگاهش، تارهاى سست و بىبنیاد است.
این سوره مبارکه، قبل از هجرت پیامبر اسلام(ص) در اواخر زندگى مسلمانان در مکه معظمه نازل شد. و آن زمان براى مؤمنان از زمانهاى سخت و مشکل به شمار مىرفت؛ لذا این سوره مؤمنان و مسلمانان را به تثبیت ایمان وادار مىکرد … این سوره حاوى داستانهایى از پیامبران، جهاد و گرفتارى آنان، نابود شدن کافران، و نصرت و پیروزی مؤمنان است.
به طور کلی مطالب این سوره تقریباً به چهار قسمت تقسیم مىشود:
۱٫ این سوره در باره حقیقت ایمان، موضوع سنت امتحان و آزمایش الهی و وضع منافقان گفتوگو مىکند.
۲٫ بخشی از مطالب این سوره، حاوى داستانهاى نوح، ابراهیم، لوط و شعیب(ع) است. در این بخش همچنین به داستان قبیله عاد و ثمود هم اشاره مىکند. قرآن کریم در این آیات از طریق بیان گوشههایى از سرنوشت پیامبران بزرگ، در حقیقت به دلدارى پیامبر اسلام(ص) و مؤمنان میپردازد. و با بیان این داستانها به ما میآموزد که آنان چگونه با مفسدان و تبهکاران امتهاى خویش به مبارزه و جهاد برخاستند، و خدا تبهکاران را هلاک کرد و بندگان مخلصش به پیروزى رسیدند. این همه ما را به یاد او که پروردگارمان است مىاندازد تا اینکه او را پیشوا و رهنماى خود قرار دهیم، و اینرا بدانیم که سنتهاى مبارزه در میان اولیای الهی جریان داشته است.
خداوند از طریق داستان ابراهیم و گفتوگوى جریان یافته میان او و قوم مشرکش، بطلان بتها را به یاد ما مىآورد، و اینکه آنها نماینده پیوندهاى اجتماعى باطلى بودهاند که نادرستى و بطلانشان در آخرت آشکار مىشود.
۳٫ در بخش سوم؛ داستانهاى عدهاى از فرستادگان بزرگوار خدا به اختصار بیان شده، و خلاصه گفتار در سرنوشت تکذیب کنندگان ایشان آمده است. از سنتهاى الهى جریان یافته در آنان یاد مىشود – سنت انذار، سنت رفض و طرد، و سنت عذاب هلاک کننده- تا شاید ما به واسطه آن داستانها، به حقایق بزرگ معرفت پیدا کنیم، بویژه از آنچه به جهاد در راه خدا ارتباط پیدا مىکند با خبر شویم. در حقیقت در این قسمت؛ از توحید و نشانههاى خدا در عالم آفرینش، و مبارزه با شرک، سخن مىگوید، و وجدان و فطرت انسانها را در اینجا به داورى مىطلبد.
۴٫ قسمت دیگرى از این سوره؛ مباحث متنوعى پیرامون ضعف و ناتوانى معبودهاى ساختگى، و عابدان آنها است. همچنین عظمت قرآن و دلایل حقانیت پیامبر اسلام(ص) و لجاجت مخالفان، نیز به یک سلسله مسائل تربیتى؛ مانند نماز، نیکى به پدر و مادر، اعمال صالح، و شیوه بحث و برخورد منطقى با مخالفان میپردازد.(۴۴)
تفسیر برگزیده زیر مربوط به سوره عنکبوت و تفسیر “نور” تألیف حجت الاسلام قرائتی می باشد.
«۳۶» وَ إِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ ارْجُواْ الْیَوْمَ الْأَخِرَ وَلَا تَعْثَوْاْ فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ
و به سوى (مردم) مَدین، برادرشان شعیب را (به رسالت فرستادیم)؛ پس گفت: اى قوم من! خدا را بپرستید، و به روز قیامت امیدوار باشید، و در زمین (فتنهانگیزى و) فساد نکنید.
نکته ها:
«مَدیَن» شهرى است در جنوب غربى اردن و اکنون به «معان» معروف است.
کلمهى «تعثوا» از «عثى» به معناى ایجاد فساد است.
حضرت شعیب، مسئول راهنمایى دو قبیله بود:
الف: اصحاب مَدین که با صیحهى آسمانى هلاک شدند.
ب: اصحاب اَیکه، که به عذاب «یوم الظلّه»، سایبانى از ابر صاعقه خیز گرفتار شدند.(۴۵)
پیام ها:
۱- در دعوت مردم به سوى خداوند، عواطف را فراموش نکنیم. «اخاهم… یا قومِ اعبدوا اللَّه» (تعبیر «اى قوم من!» نوعى عاطفه محبّت است)
۲- توحید و معاد، سرلوحه ى دعوت انبیاست. «اعبدوا اللَّه و ارجوا الیوم الآخر»
۳- بندگى خدا و ایمان به مبدأ و معاد، زمینه ى دورى از فساد است. «اعبدوا اللَّه و ارجوا الیوم الاخر و لا تعثوا»
مُفسد کیست؟
در ماجراى خلقت و خلافت انسان، فرشتگان از آفرینش انسان اظهار نگرانى کرده و به خداوند گفتند: «اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء»(۴۶) آیا کسى را در زمین قرار میدهى که اهل فساد و خونریزى است؟ خداوند در پاسخ آنها فرمود: من چیزى را مى دانم که شما نمى دانید.
قتل و خونریزى و ایجاد ناامنى از نمونه هاى بارز فساد و اِفساد است، امّا قرآن موارد دیگرى را نیز فساد شمرده که یکى از آنها فساد مالى و اقتصادى است.
حضرت شعیب در میان قومى زندگى مى کرد که کم فروشى در میان آنها رواج داشت، لذا آن حضرت در کنار دعوت مردم به یکتا پرستى، آنها را از این کار زشت باز مى داشت. چنانکه در آیه ۸۵ سوره ى اعراف مىخوانیم: «فَاَوفوا الکیل و المیزان و لا تبخسوا النّاس اشیائهم و لا تفسدوا فى الارض» اى مردم! حقّ پیمانه و ترازو را کامل ادا کنید و از اموال مردم چیزى نکاهید و در زمین فساد نکنید.
آرى، ضایع کردن حقّ مردم، کم کارى و کم فروشى، یک نوع فساد مالى و اقتصادى است که عواقب بسیارى را براى فرد و جامعه بدنبال دارد و از جمله آنها لقمه حرام است. لقمه حرام انسان را فاجر و بدکار مىسازد و اگر این حرامخوارى جبران نشود، انسان دست به کفر و انکار مى زند.
قرآن در ابتداى سوره مطففین مى فرماید: واى بر کم فروشان! سپس در آیه هفتم، از آنان به عنوان «فجّار» و در آیه دهم، به عنوان «مکذّبین» یاد مى کند. از این سه آیه معلوم مىشود که انسان به تدریج سقوط مىکند؛ گام اول کم فروشى و حرامخوارى است. گام دوم فاسد و فاجر و تبهکار شدن، و عاقبت در برابر حقّ ایستادن است.
شاهد این حرف ماجراى کربلا است که لشکر کوفه و شام، امام حسین علیه السلام را مى شناختند ولى کمر به قتل او بستند و امام حسین علیه السلام فرمود: دلیل این جنایت بزرگ آن است که شکم هاى شما از حرام پر شده است.(۴۷)
در حدیث مىخوانیم: مال حرام رشد نمى کند و اگر رشد کند، برکت ندارد.(۴۸)
در حدیث دیگرى مى خوانیم، مال حرام، حتى در نسل انسان اثر مىگذارد.(۴۹)
شرط صحّت نماز آن است که مکان و لباس و آبى که با آن وضو مىگیریم یا غسل مىکنیم، غصبى نباشد.
حتّى اگر در کودکى مال کسى را تصرف کرده ایم، باید به نحوى صاحب آن را راضى کنیم و اگر از دنیا رفته، وارثان او را راضى کنیم.
اگر طلبکار در حین نماز، اصرار بر مطالبه خود داشت، باید نماز را بشکنیم و بدهى خود را بدهیم و دوباره نماز را از اول شروع کنیم.
اگر کسى از اول تصمیم داشته باشد، مهریه همسر خود را نپردازد، هر گاه با او هم بستر مىشود، به گفته روایات گویا زنا کرده است.
«۳۷» فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذْتْهُمُ الرَّجْفَهُ فَأَصْبَحُواْ فِى دَارِهِمْ جَاثِمِینَ
پس شعیب را تکذیب کردند و (به این سبب) زلزله آنان را فرا گرفت، و بامدادان در خانههاى خود به رو در افتاده (و مرده) بودند.
نکته ها:
کلمه ى «رَجفه» به معناى لرزش زمین است. «اراجیف» اخبار و سخنانى است که سبب تزلزل عقیده و روحیّه ى مردم مى شود و «مُرجفون» به کسانى گویند که چنین مطالبى را بگویند یا بنویسند.
«جاثمین» به معناى نشستن روى زانو و یا افتادن روى زمین است؛ گویا عذاب شدگان، با زلزله از خواب بیدار شدند و به حالت نیم خیز بودند که عذاب به آنان مهلت نداد و نقش زمین شدند.
پیام ها:
۱- تکذیب انبیا، زمینه ى نزول قهر الهى است. «فکذّبوه فاخذتهم»
۲- انسانى که قدرت فرار از قهر خدا را ندارد، چگونه حقّ را تکذیب مىکند؟ «فکذّبوه… فاصبحوا… جاثمین»
۳- خانه که محلّ آسایش و سکون انسان است، با قهر الهى ممکن است محلّ نابودى و عذاب شود. «فى دارهم جاثمین»
«۳۸» وَعَاداً وَثَمُودَاْ وَقَد تَّبَیَّنَ لَکُم مِّن مَّسَاکِنِهِمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ کَانُواْ مُسْتَبْصِرِینَ
و (قوم) عاد و ثمود را نیز (هلاک کردیم)؛ و بىشک (بعضى) از مساکن (مخروبهى) آنان براى شما آشکار است؛ و شیطان اعمالشان را براى آنان زینت داد، پس آنان را از راه (خدا) باز داشت، در حالى که (براى شناخت حقّ و باطل) بصیرت داشتند.
پیام ها:
۱- حفظ برخى آثار تاریخى، براى عبرت مردم لازم است. «تبیّن لکم من مساکنهم»
۲- کارهاى زشت خود را خوب دیدن، دام شیطان است. «زیّن لهم الشیطان اعمالهم» (غرور و خود بزرگ بینى و افتخار به ثروت و قدرت، جلوه هایى از تزیین شیطانى است.)
۳- تبلیغات و توجیهات مسموم فرهنگى براى تزیین گناهان، یکى از عوامل انحراف از حقّ است. «زیّن لهم الشیطان… فصدّهم»
۴- انسان فطرتاً زینت و زیبایى را دوست دارد و شیطان از این گرایش درونى، سوء استفاده مىکند. «زیّن لهم الشیطان… فصدّهم»
۵ – انسانهاى بصیر و آگاه نیز در معرض اغفال شیطانند. «زیّن لهم الشیطان… و کانوا مستبصرین»
۶- خداوند هیچ قومى را بدون دلیل و بیّنه و بصیرت و آگاهى دادن، عذاب نمىکند. «عاداً و ثمود… و کانوا مستبصرین»
۷- مردم از طریق فطرت، عقل و ارشاد انبیا آگاه مىشوند، «کانوا مستبصرین» ولى شیطان هم بیکار نیست. «زیّن لهم الشیطان… فصدّهم»
پی نوشت:
۴۴٫مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱۶، ص ۱۹۸- ۱۹۹، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ش؛ مدرسی، سید محمدتقی، مترجمان، تفسیر هدایت، ج ۹، ص ۳۷۶- ۳۸۱، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، ۱۳۷۷ش؛ نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، ج ۱۵، ص ۲۲۷، اسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۹۸ق.
۴۵) تفسیر اطیبالبیان.
۴۶) بقره، ۳۰٫
۴۷) فقد مُلئت بطونکم من الحرام». بحار، ج۴۵، ص۷٫
۴۸) انّ الحرام لا ینمى و ان نمى لم یبارک». وسائل، ج۱۷، ص۸۲٫
۴۹) کسب الحرام یبین فى الذّریه». کافى، ج۵، ص۱۲۴٫