کارگاه عرفان های نوظهور توسط دفتر هم اندیشی اساتید جویبار در تاریخ ۹۳/۶/۱ برگزار شد.
این کارگاه که با تدریس جناب دکتر رضا اسدپور صورت گرفت با بیان مقدمه ای گفت:
در حقیقت، با گذشت حدود چهل سال، حدود چهار هزار مکتب و فرقه عرفانی و معنوی در جهان غرب شکل گرفته است. این جریان های معنویت گرا، طیف بسیار متنوعی را شامل می شوند که از عرفان ادیان ابراهیمی تا استفاده از مواد مخدر و روابط آزاد جنسی را در بر می گیرد. در واقع، هر چیز که به نوعی فرصت رهایی از چارچوب های جامعه مدرن و روگردانی از هنجارهای تمدن مادی و سرمایه داری را فراهم کند، معنویت شناخته می شود.در این شرایط، معنویت، هر آن چیزی است که برای اعراض از زندگی مادی و تمدن غالب و ارزش ها و هنجار های سرمایه داری فرصتی فراهم سازد. مادیت برای انسان معاصر، همین مدل یکنواخت زندگی غربی و ارزش ها و اهداف زندگی روزمره است و به هر نحو که بتوان از این چار چوب بیرون زد و نفسی کشید، صورتی از معنویت ایجاد شده است. معنویت در فرهنگ امروز انسان مدرن یا پست مدرن هر گونه فراروی، روگردانی و نه گفتن به معیارها و هنجارهای زندگی مادی مدرن است. در حالی که معنویت اصیل ادیان الاهی مخصوصا اسلام بر گرفته از تعالیم ناب توحیدی و آموزه های انبیاء و امامان است و در لحظه لحظۀ زندگی بشر جاری و ساری است به گونه ای که می توان گفت تمام شئون انسان را از بدو پیدایش تا مرگ آدمی در برمی گیرد و چونان اکسیری حیاتبخش برای نیل به کمال نامتناهی الاهی است نه یک آرامش بخش موقتی که پس از مدتی، خمودگی و یأس از مواهب الاهی را به دنبال می آورد. گرایش به این معنویت ها ناشی از عدم آگاهی ما نسبت به مضامین بلند الاهی است که با سوء استفاده از حس خداجویی دائمی در انسان که در فطرت وی نهفته است مورد هجمۀ شیادان قرار گرفته است.
بعضی از محققان برجسته ی جنبشهای معنوی جدید در غرب، از جمله استارک و بین بریج، سردمداران مکاتب معنوی جدید را افرادی با استعداد ویژه و نبوغ خاص میدانند که توانستهاند تجربه شخصی و داستان نجات خود را نظاممند سازند و آن را به صورت مکتب عرضه کنند. در میان مهمترین نویسندههای معنویتگرای دهه اخیر، افراد زیادی یافت میشوند که خود روزی دچار بحران بوده و شکستها و ناکامیهایی را پشت سر گذاشتهاند.
مدرس دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائمشهر با بیان اینکه اگر چه هر کسی ممکن است در زندگانی اشتباهات و خطاهایی داشته باشد اما زندگانی رهبران عرفانهای نوظهور از دو جهت قابل تأمل است:
اول این که این افراد با پیامبران الهی مقایسه شوند و معلوم شود که چه انسانهایی صلاحیت دارند پرچم دار ارشاد دیگران باشند؟ قرآن کریم تنها کسانی را اسوه میداند که خطا و لغزش اساسا در مورد ایشان راهی ندارد. از این رو مقایسه رهبران معنویت مدرن، با رهبران آسمانی و اسوههای دینی که قرآن معرفی میکند و توجه به فاصله ناپیمودنی بین این دو دسته عبرت آموز است.
نکته دوم این که این افراد اگر چه توانستند در نهایت خود را از بحران نجات دهند، ولی باید پرسید که نجات از بحرانهای روانی چه ارتباطی با معنویت و عرفان دارد؟ آیا کسانی که حداکثر هنر ایشان این بوده که زندگی خود را به حالت عادی برگردانند (دقت شود که چنین افرادی تازه رسیدهاند به وضعیتِ یک انسان عادی؛ و هنوز تا رسیدن به مقامِ انسان کامل فاصله زیادی دارند) آیا راهی را که این افراد تجربه کردهاند، برای ادعای معنویت و عرفان کافی است؟ با توجه به روحیات مختلف و شخصیت های متفاوتی که دیگران دارند، تجربه شخصی این رهبران چه میزان برای دیگرانی که با آنها از جهت گرایشها و تمایلات و صفات متفاوتند راهگشا خواهد بود؟ به عبارت دیگر نسخههای معنوی که برای ارشاد دیگران عرضه میکنند چه میزان کارامد است؟
بنابراین راهی که این افراد نشان دادهاند اگرچه ممکن است برای نجات از بحرانهای روانی مناسب باشد، اما برای رساندن دیگران به عالم معنا و شکوفا نمودن استعدادهای روحانی انسانها به هیچ وجه پاسخگو نخواهد بود و این انسانها اگر به عنوان انسانی متعادل هم شناخته شوند نمیتوانند انسان کامل و اسوه معنوی قلمداد شوند.
وی در ادامه توضیحات خود افزود:
کثرت فرقه های معنویت گرایی که رایج هستند به راستی همت و دانش و مهارت محققان را به مصاف می طلبد. البته ممکن است بعضی از صاحب نظران ارجمند گمان کنند که بهتر است تنها عرفان اسلامی را ارائه دهیم و در این صورت از نقد این فرقه های معنوی بی نیاز هستیم؛ در حالی که از چند جهت نقد مستقل این جریان ها ضروری می نماید: نخست این که این فرقه ها به سبب نفوذ در فرهنگ مسلمانان تعالیم و روش های خود را با برخی آموزه های اسلام همانند معرفی کرده و اذعان می کنند ما همان چیزی را می گوییم و می خواهیم که عرفان اسلامی می جوید، تنها زبان و شیوه ما امروزی، متفاوت و مردمی تر است؛ به این دلیل لازم است تفاوت ها و کاستی های این جریان های معنویت گرا نقادی و تبیین شود، تا از این تشبیه جلوگیری کرده و این شبهه را بر طرف کند. دوم این که عرفان اسلامی برای ارائه، نیازمند زبان و مخاطب شناسی امروزین است و نمی توان با خواندن آثار گذشته به تنهایی با جامعه امروزی ارتباط برقرار کرد و تحفه ای محبوب و دل نشین به جامعه فرهنگی ارمغان داد. معنویت های نوظهور با این که ساختار، اهداف و محتوای مناسبی ندارند، معمولاً ادبیات سهل و دلپذیری را به کار می گیرند که آشنایی با آن، اساتید و پژوهشگران عرفان اسلامی را برای بازخوانی و بازتولید عرفان اسلامی برای مخاطب امروزی و در جامعه معاصر، توانمند می سازد. سوم این که شناخت نقاط ضعف و کژی ها و کاستی های عرفان ها یا ادیان عصر جدید، کمک می کند در ارائه امروزین عرفان اسلامی و بازتولید تعالیم و آموزه های آن بر اساس شرایط مخاطب معاصر، به بیراه نرویم و آسیب های نوآوری در این حوزه را کاهش دهیم.